کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را !
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را !
غیبت نکردهای که شَوم طالب حضور ؛
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جِلوه برون آمدی که من؛
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین؛
تا با خبر ز عالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حَرم و دیر بگذری؛
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم ؛
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی ؛
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت ؛
زیبد که تاج تارَک شعرا کنم تو را
#فروغی_بسطامی