تا قامت چو سرو تو بالا کشیدهاند
در چشمم آن خیال چه رعنا کشیدهاند
دامنکشان به باغ گذر کن که سرو را
دامن ز رشک قد تو در پا کشیدهاند
نقش خیال ابروی شوخ کمانوشت
بر کارگاه حسن چه زیبا کشیدهاند
مستوفیان کشور خوبی چو خطّ تو
حرفی دگر به دور قمر ناکشیدهاند
کارم به جان و کارد سوی استخوان رسید
از بس زبان طعن که در ما کشیدهاند
این مردمان دیدهی خونین سرشک من
هردم زگریه رخت به دریا کشیدهاند
ابن حسام لؤلؤ نظم خوشاب تو
چون رشته در حمایل جوزا کشیدهاند
ابن_حسام_خوسفی