نهفتهام به خموشی، خیال روی تو را
مباد کز نفسم بشنوند بوی تو را
ز سنگ محتسبِ شهر، غم مخور ساقی!
سپردهایم به پیر مغان سبوی تو را
اگر غلط نکنم، حرف ما و من غلط است
شنیدهام ز لب خویش گفتگوی تو را
شدهست شیفته بلبل به باغ و حور به خُلد
ندیدهاند گلستانِ رنگ و بوی تو را!
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد
کشیدهایم در آغوش، آرزوی تو را
شود ز باختنِ رنگم آتشین لعلت
چه نازکیست عتابِ بهانهجوی تو را
به طور عشق "حزین"! آستینفشان گردد
کلیم اگر شنود طرز های و هوی تو را...
#حزین_لاهیجی