ای عسس گر شاد از این هستی که شب مستم گرفتی
من از آن شادم که می افتادم  و  دستم گرفتی
تا که دستم بود و پایی کی حریفم بودی ای چرخ
ماهم از دست آن زمان کز پای بنشستم گرفتی
بال من بگشا اگر مرد شکار شاهبازی
ورنه در دام محبت مرغ پا بستم گرفتی
آسمان بردی کمان ابروی من از دست آری
تا نه پرتاب تو سازم تیر از شستم گرفتی
گفته بودی گر من افتادم ز پا دستم بگیری
خود به زیر پایم افکندی عجب دستم گرفتی
دل ترا دادیم و حق انتقال غیر نبود
روز اول خانه سرقفل و دربستم گرفتی
شهریارا اقتباس از اوستادی کن که گوید
«آسمان بی ماه مانی ماهم از دستم گرفتی

#استادشهریار