ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم

زان باده که در روز ازل قسمت ما شد
پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم

دوشینه شکستیم به یک توبه دو صد جام
امروز به یک جام دو صد توبه شکستیم

یکباره زهر سلسله پیوند بریدیم
دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم

بگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم
برخاسته از جان به غم یار نشستیم

در نقطه ی وحدت سر تسلیم نهادیم
و از دایره ی کثرت موهوم برستیم

"فرصت شیرازی"