گر عشق کند امر که زنار ببندیم
زنار مغان در سر بازار ببندیم

سد بوسه به هر تار دهیم از پی تعظیم
تسبیح بتش بر سر هر تار ببندیم

گر صومعه داران مقلد نپسندند
هر چند گشایند دگربار ببندیم

معلوم که بر دل چو در لطف گشاید
آن عشق که برخویش به مسمار ببندیم

برلب تری باده و خشک ار نم او حلق
پیداست چه طرف از در خمار ببندیم

آن باده خوش آید که دود بر سر و بر گوش
راه سخن مردم هشیار ببندیم

ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی میی هست در این میکده مستیم

وحشی_بافقی