تو اگر به شعله شویی خطِ سرنوشت، ما را
نشود سترده هرگز غمت از سرشت، ما را
چه کنم اگر نه چون نی همه راه ناله پویم؟
که جهان به شادمانی نفسی نَهِشت ما را
به هزار داغ حسرت چه کنم؟ چرا نسوزم؟
که پیِ فتیله گردون رگ و ریشه رِشت ما را
چه کرم؟ کدام منّت ز خرابهی جهانم؟
که به زیرِ سر شبی هم نگذاشت خشت، ما را
به ره از دل پرآتش همه شب چراغ دارم
که دهد نسیم کویات خبر از بهشت ما را
نه به نخل طور دارم نه به سدره التفاتی
که ازین میانه دهقان به کنار کِشت ما را
نبوَد حزین! از آنم به زلال خضر ذوقی
که برات عمر باقی به قدح نوشت مارا
حزین_لاهیجی