هرگز نبود شهد که بر وی مگسی نیست
یا گلبن سوری که بر آن خار و خسی نیست
بس حلقه زدم بر در و حرفی نشنیدم
من هیچ کسم یا که درین خانه کسی نیست
یاران همه رفتند و منم خسته و ره تار
آوخ که درین قافله بانک جرسی نیست
هر کس که تو بینی به جهانش هوسی نیست
غیر از تو مرا در همه عالم هوسی نیست
کوتاه مرا دست و تو بس شاخ بلندی
دانم که به دامان توام دست رسی نیست
بیدل ز پی حشمت و جاهست برین در
کز دوست به جز دوستیش ملتمسی نیست
بیدل شیرازی