دیوانه‌ی یارم من و بر کس نظرم نیست
مشغول خودم، وز همه عالم خبرم نیست

من مستِ دل‌آشفته‌ام ای همدمِ مُشفق
خارم مکِش از پای که پروای سرم نیست

زخمی بُود از عشق، به هر مو که مرا هست
با این‌همه از عشقِ نکویان حذرم نیست

ای قبله‌ی حاجت! ز درت رو به که آرَم؟
زنهار! مرانم که از این در گذرم نیست

تا خون جگر بود، فروریختم از چشم
رحمی بکن امروز که نم در جگرم نیست

«اهلی!» ز جهان قسمتِ هرکس زر و سیم است
این قسمت من بس که غمِ سیم و زرم نیست...

اهلی_شیرازی