‍ در بَندها بَس بَندیان، انسان به انسان دیده ام
از حکم بر تا حُکمران، حیوان به حیوان دیده ام
در مَکر او در فکر این، در شُکر او در ذِکر این
از حاجیان تا ناجیان، شیطان به شیطان دیده ام
دیدى اگر بى خانمان، از هر تبارى صد جوان
من پیرهاى ناتوان دربان به دربان دیده ام

اى روزگار دل شکن ! هر دم مرا سنگى مزن
من سنگ ها در لقمه نان، دندان به دندان دیده ام
از خود رجز خوانى مکن، تصویر گردانى مکن
من گردن گردن کشان، رسمان به رسمان دیده ام
شرح ستم بس خوانده ام، آتش به آتش مانده ام
من اشک چشم کودکان، دامان به دامان دیده ام
از این کله تا آن کله فرقى ندارد شیخ و شه
من پاسدار و پاسبان ایران به ایران دیده ام
ماتم چه گویم زین وطن کز برگ برگ این چمن
من خون چشم شاعران دیوان به دیوان دیده ام
چکش به فرق من مزن اى صبر فولادین من
من ضربت پُتک زمان، سندان به سندان دیده ام

 
معینی کرمانشاهی