رنگ جنون گرفت ز داغت فسانه‌ام
جانسوز شد ز آتش هجران ترانه‌ام

آن مرغِ پَر شکسته‌ی زارم که تا ابد
خیزد به چرخ، دودِ دل از آشیانه‌ام

آن طایرم که در چمنِ دهر، دستِ غیب
تا آتش است و خون ندهد آب و دانه‌ام

دیگر بهار را چه کنم بی‌تو ای بهشت
خواهد زدن نسیم به رخ تازیانه‌ام

پروانه‌وار سوختی و همچو شمع نیست
جز سوختن برای نمردن بهانه‌ام

"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
من از تو در زمانه نکوتر نشانه‌ام ...

عماد_خراسانی