تا ز گل نام و ز گلزار نشان خواهد بود
کار مرغان چمن آه و فغان خواهد بود

ناید از پرده برون راز جهان است آن راز
که نهان بود و نهان است و نهان خواهد بود

رمضان میکده را بست در و مفتاحش
هم هلال شب عید رمضان خواهد بود

باده خور غصه جان و غم تن چند خوری
عنقریب است که نه این و نه آن خواهد بود

هست چشم ترم آن چشمه که از خون جگر
تا قیامت ز جفای تو روان خواهد بود

داده‌ام تن به جفایت ولی از جور توام
چقدر تاب و چه مقدار توان خواهد بود

باغبان رنجه مکن خاطر بلبل فرداست
که نه گلبن نه گل از جور خزان خواهد بود

کشت پیرانه سر از جورم و تا روز جزا
در دلم حسرت آن تازه جوان خواهد بود

گفت آوردیم از کین به سر مهر منال
چون ننالم که همان است و همان خواهد بود

تا در آماجگه سینه دلم دارد جای
هدف ناوک آن سخت کمان خواهد بود

نه همین ذکر تو دارد به لب اکنون مشتاق
تا ابد نام تواش ورد زبان خواهد بود

مشتاق اصفهانی