مکن آزرده مرا ، تا که پریشان گردم ،
عاشقم ، نیست امیدی که پشیمان گردم ،
خود بگو کز تو کَشَم پای ، کجا بگریزم
در دلم طاقت ان نیست ، که نالان گردم ،
تشنه ی جام توام جام تو نوشست مرا ،
عافیت نیست که من شهره ی مستان گردم ،
چه خطا رفت چه کردم ز نظر افتادم ،
موجب سردی و بی مهری جانان گردم ،
آه ای عشق بسوزی که مرا حاصل تو ،
تا ابد ناله کنان ، دست به دامان گردم ،
در سر کوی تو من بی سر وسامان گشتم ،
بر من ای ماه بتاب تا همه رخشان گردم ،
خبرت است که در کان دلم چون شهدی ؟
غزلی گو زِ لبت ، تا شکرستان گردم ،
بوسه بر پای تو نوشست حلالست مرا ،
گر میسُر شودم ، ساقی دوران گردم ،
عشق من بر تو نه عشقیست که بر وصف آید ،
دیرگاهیست کزین جام ، به کیوان گردم ،
راحمم غیر میندیش مران از در خویش ،
بادل تشنه لبم ، در صف مستان گردم ،
#راحم_تبریزی